موضوعات
آرشيو وبلاگ فراه داټ کام خبری، فرهنگی، اجتماعی، معلوماتی و... 21 / 11 / 1390برچسب:, :: 20:11 :: نويسنده : همایون ذهین
حیرت نسلی که از تبار نفس بخش جانهاست آهنگ یک تبسم و لبخند بی صداست جنسی که زیر هر قدمش گلبن امید آنی که لحظه لحظه امیدش فقط خداست در کوچه های شهر گرفتار درد و آه اینجا فقط حقیقت زن، دوزخ سیاست دایم مسیر زندگی اش رو به دشت غم دایم عبور خنده ز لب های او جداست در ضمن آنکه هر نفسش درد می کشد لیکن به دادگاه حقایق چه بی صداست نوعی تجارت است؛ و گاهی تبادله گاهی بها و قیمت زن، کاغذ سیاست گاهی برای ختم نزاعی فدا شود گاهی متاع و سوژه و شرط قمارهاست آخر خدا! برس تو به فریاد این غریب کاینجا به جز تو بسر وی، عالمی خداست یارب تو داوریِ و قضاوت به دست توست کایا چنین سزا و جفا مزد رحم ماست؟ او را ببین چگونه به حیرت نشسته است کاندر میان اینهمه، آخر چه کس خداست؟! سرودۀ خواهر گرامی ما راضیه ( حیدری )
نظرات شما عزیزان:
|
||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
|
||
![]() |